بر اساس یک تقسیم‌بندی، براهینی که بر اثبات وجود خداوند اقامه می‌شود، دو دسته‌اند:1. براهینی که در آنها وجود مخلوقات در ابتدا، مسلّم و مفروض گرفته شده و سپس با تکیه بر یکی از صفات آنها بر وجود خداوند استدلال می‌شود. برای نمونه، در برهان حدوث، از راه حدوث مخلوقات، و در برهان علیت، از راه معلولیت آنها برهان اقامه می‌شود. 2. براهینی که در آنها از مخلوقات و ویژگی‌های آنها استفاده نشده، بلکه از خود هستی و وجود، بر وجود خداوند استدلال شده است. این دسته از براهین به سه قسم تقسیم می‌شوند:

الف) استدلال از مفهوم وجود یا مفهوم یکی از صفات وجود، مانند مفهوم وجود یا مفهوم کامل‌ترین موجود (برهان وجودی)، مانند برهان «آنسلم»؛ ب) استدلال از مفهوم وجود به لحاظ مصداق آن، مانند برهان مرحوم «اصفهانی» (کمپانی) (ابراهیمی‌راد، 1385: 115) و برهان «ابن‌سینا»؛ ج) استدلال از اصل حقیقت وجود و هستی بر ذات خداوند، مانند برهان «صدیقین». ابن‌سینا اصطلاح برهان صدیقین را نخستین بار بر برهانی که برای اثبات وجود خدا آورده بود، اطلاق کرد؛ برهانی که در آن از مخلوقات و ویژگی‌های آنها برای اثبات خداوند استفاده نشده است. (جوادی آملی، بی‌تا: 211)

او برهان خویش را چنین تقریر می‌کند: موجود یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود، اگر واجب الوجود باشد، مطلوب ثابت است و اگر ممکن الوجود باشد، باید به واجب الوجود منتهی شود تا محذور دور و تسلسل لازم نیاید. پس از تقریر برهان می‌گوید:این برهان، محکم‌ترین و شریف‌ترین برهان خداشناسی است؛ زیرا در این روش، هستی از آن جهت که هستی است، بر وجود حق تعالی گواهی می‌دهد و مخلوقات و صفات آنها واسطه اثبات خداوند قرار نگرفته است.

در نهایت، چنین نتیجه می‌گیرد: هذا حکم للصدیقین الذین یستشهدون به لا علیه. (ابن‌سینا، 1403: 3/ 66) این‌گونه حکم مختص به صدیقین است که با نظر به خداوند بر او گواه می‌گیرند و با نظر به غیر بر او استدلال نمی‌کنند. پس از او، این نوع برهان، به برهان صدیقین شهرت یافت.

لازم به تذکر است که برهان صدیقین ابن‌سینا، طبق تقریری که توضیح داده شد، با تقریرهای دیگری که نسبت به برهان امکان و وجوب ارایه شده است، تفاوتی اساسی دارد؛ زیرا نوعاً در سایر تقریرهای برهان امکان و وجوب، موضوع مقدمه اول، خصوص امکان است و گفته می‌شود: «الممکن موجود»، ولی در برهان صدیقین ابن‌سینا، موضوع مقدمه اول موجودیت است و گفته می‌شود: «هناک موجود».

علاوه بر این، در برهان امکان و وجوب، خود «وجود ممکن»، امری ثابت و مسلم تلقی شده است: «الممکن موجود»، ولی در برهان صدیقین ابن‌سینا، نام «ممکن» به صورت قضیه منفصله حقیقیه آمده است: «هذا الموجود اما واجب او ممکن». پس در برهان امکان و وجوب، مقدمه حملیه است، ولی در برهان ابن‌سینا، مقدمه شرطیه است. ازاین‌رو در برهان امکان از وجود ممکن به وجود واجب می‌رسیم، ولی در برهان ابن‌سینا از اصل موجودیت و وجود و هستی به واجب می‌رسیم.

صدر‌المتألهین، برهان ابن‌سینا را برهان صدیقین به حساب نمی‌آورد؛ زیرا در برهان صدیقین نظر به حقیقت وجود می‌شود، نه مفهوم وجود؛ درحالی‌که در برهان ابن‌سینا به جای نظر به حقیقت وجود، به مفهوم وجود توجه شده است. البته صدرالمتألهین از این جهت که در آن برهان از مخلوقات و ویژگی‌های آنها برای اثبات خداوند استفاده نشده و تنها به مفهوم وجود توجه شده، آن را به برهان صدیقین، نزدیک‌تر می‌داند: ... وهذا المسلک اقرب الی منهج الصدیقین ولیس بذالک کما زعم لان هناک یکون النظر الی حقیقة الوجود و ههنا یکون النظر فی مفهوم الوجود. (شیرازی، 1981: 6 / 26)

به نظر می‌رسد این اشکال ملاصدرا به ابن‌سینا وارد نباشد؛ زیرا ابن‌سینا در برهان مزبور، وجود را به لحاظ مصداق مورد توجه قرار داده و بر اساس آن استدلال کرده است، نه اینکه مفهوم وجود را از حیث مفهوم بودن، مقدمة استدلال قرار داده باشد؛ زیرا مفهوم به تنهایی یک پدیده ذهنی و ممکن است، در حالی که برهان ابن‌سینا بر اثبات ذات واجب ـ که یک وجود عینی است ـ اقامه می‌شود نه اثبات مفهومی به نام واجب.از این رو «حاجی سبزواری» در توضیح برهان ابن‌سینا می‌گوید: «ولکن من حیث السرایة الی المعنون». به این معنا که مفهوم وجود به عنوان حکایت کننده و سرایت کننده به معنون که حقیقت وجود است، مقصود ابن‌سینا است. (همان: 6 / 27، تعلیقه سبزواری)

صدرالمتألهین خود برهانی بر اساس حقیقت وجود ارائه می‌دهد و آن را سزاوار نام برهان صدیقین می‌داند. پیش از توضیح تقریر ملاصدرا از برهان صدیقین ذکر چند نکته لازم است:

1. ملاصدرا در اسفار می‌نویسد: فیکون الطریق الی المقصود هو عین المقصود ... المسلوک الیه عین السبیل فهو اشرف ... و هو سبیل الصدیقین الذین یستشهدون به علیه. (همان: 6 / 13 و 26) در این برهان از ذات حق بر ذات حق استدلال می‌شود و با تأمل در ذات واجب به ذات او می‌رسیم؛ ولی در براهین دیگر با تأمل در غیر واجب به واجب می‌رسیم و راه، غیر از هدف است.

این سخن که «در برهان صدیقین، راه عین هدف است» و «از ذات واجب به واجب می‌رسیم»، صحیح به نظر نمی‌رسد؛ زیرا بنابر وحدت شخصی وجود، می‌توان گفت: راه عین هدف است و از ذات او به خود او پی می‌بریم؛ زیرا بر طبق این مبنا در عالم، وجودی جز وجود خداوند نیست. به همین دلیل می‌توان گفت که در برهان صدیقین، از ذات او به خود او پی می‌بریم و از مشاهده وجود به وصفش که (ضرورت ازلی) است، می‌رسیم.

ولی برهان صدیقین ملاصدرا بر اساس تشکیک وجود است (وحدت در کثرت و کثرت در وحدت) نه وحدت شخصی وجود. ازاین‌رو، ملاصدرا در توضیح برهان صدیقین تصریح می‌کند که وجودات متکثره هستند و در میان این وجودات، شدت و ضعف و کمال و نقص وجود دارد.

بنا بر تشکیک وجود، عبارت «در برهان صدیقین، راه عین هدف است و از ذات واجب به واجب می‌رسیم»، صحیح نیست؛ زیرا بنا بر تشکیک، یک حقیقت واحده تشکیکی وجود دارد که یک مرتبه آن حقیقت مطلقه لایتناهی است که خداوند است و در برهان صدیقین از حقیقت تشکیکی وجود به حقیقت صرف لایتناهی وجود می‌رسیم. پس از خود خدا، به خدا نمی‌رسیم؛ زیرا خداوند یک واحد شخصی است، در حالی که حد وسط در برهان، یک واحد تشکیکی ذومراتب است که یکی از مراتب آن خداوند است. (همان: 6 / 13، تعلیقه علامه طباطبایی؛ جوادی آملی، 1368: بخش یکم/ 116)

به عبارت دیگر، در برهان صدیقین، حد وسط، حقیقت تشکیکی وجود است که شامل همه مراتب وجود، ازجمله مرتبه لایتناهی (خداوند) آن است. پس حقیقت تشکیکی وجود، غیر از مرتبه لایتناهی است و نتیجه آن برهان، اثبات حقیقت لایتناهی (خداوند) است. پس حد وسط غیر از نتیجه و راه، غیر از هدف است.

2. ظاهر مضامین بعضی ادعیه و مناجات‌، دلالت بر این دارد که به وسیله ذات خدا، خدا را می‌توان شناخت. برخی بزرگان این مضامین را بر برهان صدیقین حمل کرده، آن جملات را شاهدی بر این آورده‌اند که برهان صدیقین استدلال از ذات خدا بر ذات اوست و راه، عین هدف است. بعضی از آن مضامین عبارت‌اند از:

یک. در دعای عرفه سیدالشهدا(ع) آمده که: کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک؟ ا یکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک ؟ متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک و متی بعد تحتی تکون الآثار هی التی توصل الیک ... .چگونه بر وجود تو به چیزی استدلال شود که در وجودش به تو نیاز دارد ؟ آیا برای غیر تو ظهوری است که برای تو نیست تا او ظاهرکننده تو باشد؟ تو چه زمان غایب بودی تا محتاج دلیلی باشی که بر تو دلالت کند؟

دو. امام سجاد(ع) در دعای «ابوحمزه ثمالی» می‌فرماید: بک عرفتک و انت دللتنی علیک... . تو را به وسیله تو شناختم و تو مرا به سوی خود فرا خواندی و رهنمون شدی. سه. حضرت علی(ع) در دعای «صباح» می‌فرماید: یا من دل علی ذاته بذاته.ای خدایی که ذات او بر ذاتش دلالت دارد.ولی این مضامین را نمی‌توان بر برهان صدیقین حمل کرد؛ زیرا این مضامین به استدلال نظری و علم حصولی تصریحی ندارند تا شاهدی باشند بر اینکه برهان صدیقین استدلال از ذات خدا بر ذات اوست و راه، عین هدف است؛ حتی دلالت آنها بر علم شهودی و حضوری بیشتر است تا استدلال بر واجب از راه ذات واجب.

 

 

تقریر ملاصدرا براین برهان

 

تقریر علامه طباطبایی براین برهان